سلطه طلبی و تروریسم دو روی یک سکه است.
به گزارش واحد مرکزی خبر، متن سخنرانی علی لاریجانی اسلامی در اجلاس مونیخ به این شرح است:
من از منطقهای میآیم که در طول سه دهه و مخصوصاً سالهای اخیر بیشترین جنگها در آن ظهور یافته، تحریک غرب به حمله نظامی صدام بر علیه ایران، که هشت سال بطول انجامید و بعد دو جنگ غرب برعلیه صدام بخاطر تجاوز به کویت و همچنین اشغال عراق که بیش از 800 هزار کشته و زخمی روی دست ملت عراق گذاشت و دیگر جنگ در افغانستان و جنگ اسرائیل با علیه لبنان، و اخیراً جنگ اسرائیل برعلیه ملت شجاع و مظلوم غزه.
البته بهانههای این جنگها متفاوت بود اما بهانه مبارزه با تروریسم و سلاحهای کشتارجمعی ارکان آن را تشکیل میداد.
سئوال مهم اینست با این جنگها که فقط ایران بیش از 250 هزار شهید در دفاع مقدس داد، امنیت منطقه بهتر شد؟ یا تروریسم کاهش یافت؟ یا در عراق سلاح اتمی پیدا شد؟
در هنگام اشغال افغانستان ، آمریکا مدعی شد مبارزه با مواد مخدر، مبارزه با تروریسم، و دستگیری سران تروریستها هدف آنهاست، کدام محقق شد؟ تولید مواد مخدر در زمان اشغال سال 2001، دویست تن در افغانستان بود و در سال 2008 به بیش از هشت هزار تن رسید.
مبارزه با تروریسم که ماجرای مضحکی یافته و به مذاکرات پنهانی برخی اعضاء ناتو با آنان بدل شده است که نتیجه آنرا در ماجرای زندان قندهار و فرارصدها نفر میتوان بخوبی یافت، رهبران گروههای تروریستی هم که سرجایشان هستند، پس کدام هدف محقق شده است؟ اخیراً رئیس جمهور جدید آمریکا در اعزام نماینده خود به خاورمیانه اعلام کرد او را برای شنیدن حرفها اعزام کردم نه دستور دادن.
آقایان و خانمها
این رویکرد نشانه اولیه مثبتی است که غلط بودن استراتژی گذشته را نشان میدهد که تئوری پردازی با توهم نسبت به مسائل منطقه خاورمیانه اضلاع مشکلات امنیتی را بیشتر خواهد کرد.
باید مشخصات فرهنگی مناطق و مصائب آنها را دقیقتر دید. برخی سخنان منطقه را ارائه میدهم و امیدوارم شنیده شود.
- آمریکا با کودتای 28 مرداد 1332، دولت ملی مصدق را سرنگون و دیکتاتوری پهلوی را در ایران مجدداً مستقر کرد، نتیجه این دخالت عقب نگه داشتن ایران و سلطه بر منابع انرژی ایران و خفقان چند دهه و شکنجه بسیاری از مبارزان و به شهادت رساندن تعداد زیادی از مردم ایران بود.
1- امریکا در سال 1357 با اعزام تیمی همراه ژنرال هایزر قصد کودتای دیگری داشت که با روشن بینی امام خمینی (ره) این شگرد خنثی شد.
2- آمریکا پس از انقلاب اسلامی از طریق سفارت خود در تهران در حرکتهای تجزیه طلبی و ترور شخصیتهای انقلاب طراحی و هدایت عملیاتی میکرد و اسناد آن موجود است.
3- آمریکا صدام را تحریک به حمله به ایران کرد و در طول جنگ 8 ساله همه گونه کمک نظامی به وی نمود.
4- آمریکا اموال ایران را در بدو پیروزی انقلاب مصادره کرد.
5- آمریکا قرارداد اتمی با ایران را در بدو پیروزی انقلاب لغو کرد و یا حتی تعهدات خود را در تحویل سوخت راکتور اتمی تهران نیز انجام نداد.
6- آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم و سلاح کشتار جمعی در عراق پس از 11سپتامبر افغانستان و عراق را اشغال کرد که هم برای مردم این دو منطقه دردسر ایجاد کرد و هم برای نظامیان آمریکا.
7- جنگ 33 روزه اسرائیل علیه لبنان با طراحی وکمک آمریکا صورت پذیرفت با تصور اینکه ریشه مقاومت حزب الله را بکنند اما این امر توهمی بیش نبود و دفاع شجاعانه حزب الله لبنان شکست جدی اسرائیل را متبلور کرد.
8- جنگ ناجوانمردانه 22 روزه اسرائیل علیه مردم شریف غزه با همکاری همه جانبه آمریکا همراه بود که یک فاجعه انسانی وسیع حادث شد، اما با همه ادعاهای طرفداری از حقوق بشر در این زمینه سخنی از آمریکا شنیده نشد.
9- در مسئله هستهای ایران آمریکا عاملی دردسر ساز و مانع اصلی حل مسأله به طریق دیپلماتیک بود.
و بسیاری از مسائل دیگر.
حال توقع دارید با تغییر ادبیات و ژست مصاحبهای این آلام رفع گردد؟ یا نیازمند پذیرش اشتباهات و یک تغییر استراتژیک است. علت اینکه این اشتباهات فاحش به یک فاجعه فراگیرمنطقه علیه کشورهای ماجراجو بدل نشد، حکمت رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای بود که با تدبیر شرایط را کنترل و به سوی آرامش سوق دادند.
آقای رئیس، حضار محترم
متأسفانه این روشهای غلط ریشه در تصوری دارد که پس از انقلاب صنعتی در اروپا شکل گرفت مبنی براینکه شرق دچار خواب آلودگی است و باید تحت استعمار درآید.
لذا هژمونی سلطه طلبی غرب را سامان دادند و برای حریفان نیز نسخه «توازن وحشت» را تعریف کردند. که مسابقه تسلیحاتی مخصوصاً سلاحهای هستهای از این استراتژی برخاست و در طول جنگ سرد به اوج خود رسید.
اینک در شرایط متفاوتی قرار گرفتهایم.
اول: تئوری یکجانبه گرائی که از اصل، نگاهی ارتجاعی نسبت به عالم و آدم را توصیه میکرد به بن بست رسیده است
دوم: شرق بدلایل مختلف از چین و مالزی گرفته تا ترکیه و مصر و ایران و خاورمیانه در شرایط متفاوتی قرار دارد و ضمنا بیداری اسلامی در کشورهای خاورمیانه پدیدهای نیست که با انکار آن دردی دوا شود. امروز نیازمند تئوری معقول و عادلانه و واقع گرایانه برای ایجاد امنیت پایدار هستیم.
دوستان بدانید که سلطه طلبی و تروریسم دو روی یک سکه هستند و داستان مرغ و تخم مرغ است و ضمناً دوران سلطه غرب بر شرق پایان یافته و انسان شرقی، انسان درجه 2 نیست.
بحث مبارزه با تروریسم در خاورمیانه و همچنین حوادث هند و پاکستان و افغانستان نشان میدهد استراتژی برخورد با تروریسم اشتباه بوده است و با این روشها عملاً منطقه را تبدیل به انبار باروت کردهاند.
مگر میتوان پذیرفت که 200 کلاهک هستهای همراه با موشکها و هواپیماهای پیشرفته در اختیار اسرائیل با جمعیت دو، سه میلیونی قرار دهد و به بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان بگوید حق ندارید دانش هستهای برای تولید برق و سایر مصارف صلح آمیز داشته باشید؟
مگر کسی قبول میکند که 5 میلیون مسلمان فلسطینی از وطنشان اخراج شوند و آواره در جهان گردند، اما کسانی را از سایر نقاط جهان جمع کرده و در سرزمین فلسطین اسکان دهند؟
با تهمت تروریست خواندن حماس هم واقعیت را نمیتوان تغییر داد. حماس با رای مردم و با نظارت ناظران بینالمللی در انتخابات پیروز شد که با رفتار غیرعقلانی برخی از کشورهای غربی مواجه شد و آنها حتی در مقابل دستگیری رئیس مجلس و تعدادی از نمایندگان دولت فلسطین سکوت کردند. البته در روزهای اخیر شنیدم یکی از سیاستمداران اروپایی که پیگیر مسائل فلسطین است اعلام کرد باید حماس را به عنوان یک واقعیت بپذیریم .هرچند قدری دیرهنگام است! ولی درحد خود اقدامی ارزشمند نیز میباشد.
با توهین به حزب الله هم واقعیت تغییر نمیکند، حزب الله به عنوان بخش مهمی از حاکمیت لبنان، یک جریان عمیق فکری در قلب مردم لبنان و منطقه قرار دارد. ستم بر آن تنفر نسبت به امریکا و اسرائیل را چند برابر میکند.
عده ای تلاش میکنند از طریق رسانهها افکار عمومی مردم در غرب را علیه اسلام و مسلمانان تحریک کنند و از آنها چهرهای خشن و جنگ طلب بسازند.
سئوال این است که آیا در دو جنگ بزرگ جهانی اول و دوم، مسلمانان کمترین نقش و دخالتی داشتند؟ به جزاینکه بخشی از قربانیان آن بودند. اسلام برای همه پیامبران، موسی (ع) عیسی (ع) احترام قائل است و همزیستی مسالمت آمیز با پیروان ادیان مختلف را توصیه میکند. باید نگاه عمیقتری به فرهنگ جوامع داشت.
حضار گرامی
تئوری توازن وحشت پس ازجنگ جهانی در اروپا و آمریکا طراحی شد که در جهت کنترل قدرتها و مراقبت از یکدیگرساماندهی گردید، صرف وجود سلاحهای کشتار جمعی و آرایش آنها در مقابل یکدیگر علامت روشنی از شکست انسانیت است یعنی کمترین اعتمادی وجود ندارد، آیا این به زندگی گرگها شبیه تر نیست تا زندگی انسانها؟ تا امروز آنچه در جهت کاهش سلاحهای کشتار جمعی و یا خلع سلاح مطرح شده بیشتر جنبه موعظه داشته و هیچ اثر عملی از آن سخنان دیده نشده است.
اینک دنیا دیگر نیازمند موعظه نیست، نیازمند رویت خلع سلاح چند کشور بزرگ هستهای است.
اما ایران نه سلاح اتمی را در دکترین دفاع خود دارد و نه در پی کسب آن است ما از زندگی در زیر سایه سلاحهای کشتار جمعی بیزاریم چه هنوز با نتایج این سلاحها در مصدومان شیمیائی جنگ صدام پس از بیست سال مواجه هستیم که غالباً از طریق کشورهای غربی به صدام داده شد و من با صراحت اعلام میکنم ایران ساخت و استفاده از هرگونه سلاح هستهای را مخالف آیین اسلام میداند. اما ماجرای هستهای ایران از جنس دیگری است. ما در چارچوب آژانس و NPT به چنین دانشی دست یافتیم و آنهم وقتی مصمم شدیم که آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قراردادهای اتمی با ایران را لغو کردند.
من درجریان مسائل هستهای ایران هستم و پس از مذاکرات طولانی دریافتم که مناقشه در بحث هستهای ایران مطلقاً جنس حقوقی ندارد، بلکه ذهنیتهای دیگری عامل ماجراجوئی است.
گاه گفته میشد که ما میدانیم شما امروزسلاح هستهای ندارید ولی ممکن است روزی به سوی آن بروید! به نظرشما این منطق جائی در عقلانیت اداره جهان دارد؟ گاه گفته شد که ایران با تفوق بر فناوری هستهای توازن منطقهای را بهم میزند. حال آنکه هیچگاه به کشوری تعرض نکرده و تعرض به کشورها را در تضاد با تفکر انقلاب اسلامی میداند.
به فرض صحت این سخن، مگر توازن منطقهای اصلی است که همه باید بدان ملتزم باشند. همه کشورها میتوانند در فناوریهای پیشرفته تلاش کنند. شنیدم در مورد ماهواره اخیر ایران که به فضا پرتاب شد نیز اظهار نگرانی کردند، دیگر در این زمینه چه استدلالی وجود دارد؟ اینکه دیگر سلاح کشتار جمعی نیست.
از طرفی چطور بحث توازن در تئوری یکجانبه گرائی آمریکا لحاظ نگردید؟ در مذاکرات هستهای چندین بار اعلام کردیم که ایران برای رفع نگرانی ادعائی آمادگی دارد فعالیتهای هستهای خود را در درون کنسرسیومی با مشارکت سایر کشورها سامان دهد. اگر کشوری دنبال سلاح باشد نه چنین پیشنهادهایی را مطرح میکند و نه NPT را میپذیرد. آنگونه که اسرائیل عمل کرده است. و اتفاقاً رفتار دوگانه غرب در این زمینه بدبینی را دامن زده است.
درجنگ غزه اسرائیل ازبمبهای فسفری استفاده کرده است. یکی ازفرماندهان نظامی اسرائیل اعلام کرد ما اشتباهاً بمب فسفری استفاده کردیم، آیا دنیا این حرف را میپذیرد؟! در بمبارانهای وحشیانه اسرائیل برعلیه کودکان، آقای پرز در داووس اعلام کرد ما قبلاً به خانهها تلفن میزدیم که میخواهیم حمله کنیم! کسی این حرفها را باور میکند؟ لابد این کودک درمنزل نبود که صدای آقای پرز را بشنود! اما درمقابل این اقدامات ضد حقوق انسان موضعی گرفته نشد.
نمای دیگری از برخورد دوگانه را میتوان در لشکرکشی آمریکا به منطقه به بهانه تروریسم و کشتار وسیع مردم از طرفی و پناه دادن و کمک کردن و رسمیت بخشیدن به گروه دیگری از تروریستها در کشورهای غربی از جانب دیگر مشاهده کرد. گاه ادعای حل مسئله در درون مذاکرات میشد و همزمان نظریه چماق و هویج را مطرح میکردند و متوسل به شورای امنیت برای صدور قطنامه می شدند.
خانم ها و آقایان
سیاست چماق و هویج منسوخ بوده و هست و هیچ کس توجهی بدان ندارد و ازاساس نظریهای غیرعاقلانه بوده وادامه چنین روشی گام زدن در راه غلط است.
تحولات جاری در جهان و چشم انداز قرن بیست و یکم مناسبات جدید میطلبد و الگوها و مدلهای فرسوده در ساختار امنیتی گذشته منطقه نیازمند بازتعریف است و قرن بیست و یکم قرن ساختار، استراتژی ومدلهای پیشرفته و واقع گرا با بازیگران جدید است.
جمهوری اسلامی ایران آماده و قادر است با همکاری سایرکشورها اندیشههای معقول در جهت پنجرههای جدید برای صلح و امنیت فراگیردر منطقه را شکل دهد. ما به منافع مشترک و بلند مدت در همکاری با سایر کشورها در حوزه اقتصاد و انرژی و امنیت باور داریم.
آمریکا طی سالهای گذشته پلهای زیادی را تخریب کرده است که مسئولان جدید کاخ سفید میتوانند آنها را بازسازی کنند. اما ساخت پلهای جدید نیازمند استراتژی نوین و عملگرا مبتنی بر احترام متقابل و رفتار عادلانه است نه حرفهای تکراری چماق و هویج گذشته! البته شرایط جهانی نسبت به تغییرات آمریکا نگاه مثبت محتاطانه دارد و این یک شانس برای واشنگتن است که از فرصت بهره جوید و استراتژی خود را تغییر دهد نه تاکتیک را. در این استراتژی چند مولفه پراهمیت است:
1- با رویکرد چند جانبه گرائی خود را از مدار معیوب یکجانبه گرائی و اقدام پیش دستانه خلاص کنند.
2- به جای مسابقه تسلیحات کشتار جمعی به تئوری امنیت دسته جمعی نظام بینالملل توجه نمایند.
3- در امنیت منطقهای به بومی سازی امنیت تمرکز نمایند نه افزایش نیرو و پایگاههای نظامی در کشورهای منطقه که آنها را در دور باطل سلطه نظامی وتروریسم قرار دهند.
4- به جای تحمیل الگوهای ناهمخوان با واقع گرائی نسبت به مشخصات منطقهای اعم از فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، تئوری تعامل قدرتهای منطقه و بینالمللی را محترم بشمارند.
دستکاری در مهندسی اجتماعی مناطق مختلف جهان و تحمیل الگوهای ناهمخوان باعث محاسبات غلط و نهایتاً عدم ثبات و امنیت میگردد